روسيه با پوتين وروسيه بي پوتين
اسکاري اسکاري

پيوست به هفته پيشين

 

روسيه واتحاديه اروپا

با پايان جنگ سرد جهان شاهد فروپاشي كمونيسم و از ميان رفتن اتحاد جماهير شوروي و مبارزه طلبي ايدئولوژيكي آن بود . در بلوک غرب از يك سو ايالات متحده آمريكا به عنوان تنها قدرت برتر نظامي ـ اقتصادي مطرح شد و از سوي ديگر اروپاي غربي با شتاب به قرن بيست و يكم شتافت و به صورت كانون جديد قدرت در آمد . اما در بلوک شرق، روسيه به عنوان بزرگترين وارث اتحاد جماهير شوروي با مشکلات گوناگوني دست به گريبان شد. در اين بين روابط روسيه و اتحاديه اروپا همواره با موانع و فراز و نشيب‌هاي متعددي روبه‌رو بوده است. اين دو بازيگر به رغم توافق در بعضي مسائل دوجانبه هنوز در بيشتر مسائل اساسي انتقاد‌هاي زيادي نسبت به يکديگر دارند. از ديدگاه روسيه، اتحاديه اروپا سازمان قدرتمندي است که هم مي‌تواند به منافع روسيه تعدي کند و هم به آن سود رساند.

اتحاديه اروپا نيز در استراتژي ميان‌مدت خود، روسيه را  به عنوان يک ابزاري در تعقيب جهان چندقطبي و سيستم امنيت جمعي اروپايي در نظر مي گرفت. اما به نظر مي رسد عدم اعتمادي که در اتحاديه اروپا نسبت به روسيه وجود داشت، اينک جاي خود را به روابطي پيچيده داده است. در واقع آنچه امروز اين معادلات قديمي را به هم ريخته، نقشي است که روسيه در نظام بين الملل ايفا مي کند. روسيه اکنون در قامت يک بازيگر مستقل بين‌المللي، تلاش مي نمايد که ضمن گسترش روابط با اتحاديه اروپا و آمريکا همچنان از نظر استراتژيکي مستقل از آنها باشد.

بر خلاف تحليل برخي از کارشناسان که سياست خارجي روسيه در اروپاي غربي را بر اساس ارتباط صميمانه «ولاديمير پوتين»  با رهبران اين کشورها و بر مبناي « ديپلماسي دوستانه» مورد بررسي قرار مي دادند، پس از انتخابات در اسپانيا، ايتاليا، آلمان و تحولات فرانسه، همچنان شاهد روابط خوب مسکو با اين کشورها هستيم که نمايانگر نهادينه شدن روابط روسيه با کشورهاي اروپايي مي باشد. البته در اين بين نمي توان از رابطه خاص پوتين با سران کشورهاي فوق که به حل بسياري از مسائل سياسي و اقتصادي کمک نموده است، غافل ماند .  حقيقت آن است که روسيه روابط خود با اتحاديه اروپا را بر اساس قواعد «پراگماتيک» و کاري قرار داده است. در اين راستا دفاع پاريس و برلين از روسيه در مسائل حادي مانند پرونده کمپاني «يوکاس»، آرام کردن اوضاع چچن، محکوم کردن حقوق اقليت روس زبان کشورهاي حوزه درياي بالتيک، که به نوبه خود همه آنها نوعي انتقاد هميشگي از طرف کشورهاي ديگرعضو اتحاديه اروپا به روسيه بوده است، را مي توان نام برد.  همچنين قرارداد سال 2003 بين روسيه و اتحاديه اروپا در چهار زمينه اقتصادي، امنيت داخلي، امنيت خارجي و مسائل انساني نيز در اين راستا قابل ارزيابي مي باشد.

در حالي روابط روسيه و اتحاديه اروپا در مواردي همچون مقابله با يکجانبه گرايي آمريکا، همکاري در مسائل امنيتي، اقتصادي، انرژي و فضايي بيش از پيش مستحکم مي شود که مسكو اخيراً به واسطه اعمال سياست قدرت در قبال گرجستان و وضع قطعنامه عليه اين كشور و نيز ديدار موفقيت آميز با آنگلا مركل صدراعظم آلمان از يك جايگاه محكم نسبت به اتحاديه اروپا برخوردار شده است. در ادامه با بررسي اجمالي روابط روسيه و اتحاديه اروپا، متغيرهاي موجود در روابط دو طرف و علل برتري نسبي روسيه نسبت به اتحاديه اروپا را بررسي خواهيم نمود.  يکي از متغيرهاي تاثيرگذار در روابط دو جانبه روسيه و اتحاديه اروپا، به موضع گيري همسوي اين دو قطب در مورد يکجانبه گرايي ايالات متحده آمريکا باز مي گردد.

اگر چه در گذشته، اروپايي ها رهبري آمريكا را به گرمي پذيرا بودند، ولي اينك شرايط متفـاوتي با سـال هاي بعد از جنگ جهـاني دوم و جنگ سرد وجود دارد و بعيد به نظر مي رسد كه اتحاديه اروپا واگن ديپلماسي براي سياست هاي ايالات متحده در سياست بين الملل فعلي گردد. آمريكا به دنبال آن است كه از تبديل شدن اروپا به موجوديتي كاملاً مستقل، جلوگيري كند، چون در اين صورت ممكن است رقيب بالفعل جديدي عليه آمريكا پديد آيد كه مطيع‌سازي آن به آساني امكان‌پذير نباشد. از سوي ديگر اروپا نيز خود را در برقراري يك سيستم امنيتي موفق بدون كمك آمريكا توانا مي‌داند.

 در اين بين اهميت روسيه براي اروپايي ها که خواستار تعديل يک جانبه گرايي ايالات متحده و ايفاي نقش موثرتري در معادلات جهاني مي باشند، بخاطر قدرت اقتصادي و نظامي آن کشور نيست، بلکه مسکو از آن جهت اهميت دارد که مي تواند از همراهي کامل با ايالات متحده در مسائل گوناگون سر باز زند و براي تثبيت هژموني واشنگتن در سطوح منطقه اي و جهاني مانع تراشي نمايد.

اگر چه جنگ سرد پايان پذيرفته و نظام دو قطبي حاکم بر آن تغيير کرده و ديگر مسکو  به عنوان مرکز يکي از ابرقدرت هاي جهاني تصميم گيري نمي کند، اما همچنان روسيه اهميت خود را حفظ کرده است. اين کشور که پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي با مشکلات گوناگوني دست و پنجه نرم مي کرد، طي دوره رياست جمهوري ولادمير پوتين موفق شد با حضور نسل جديدي از سياستمداران که با تفکر ناسيوناليسم روسي به وقايع مي نگرند، تا حد زيادي قدرت از دست رفته ي خود را باز يابد و همچنان بي پروا به اتخاذ مواضع صريح بپردازد. اگر چه پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي کشورهاي اروپايي در همراهي با ايالات متحده آمريکا و يا در لواي پيمان ناتو، تلاش خود را جهت تضعيف هر چه بيشتر رقيب از پا افتاده ي خود آغاز کردند و حوزه هاي نفوذ خود را نه فقط در مناطق حاشيه اي و حوزه هاي نفوذ نزديک خاک روسيه بلکه در نقاط دور دست نيز روز به روز افزايش دادند؛ اما اينک که اروپايي ها متوجه ي شرايط نوين نظم نا متوازن با برتري دستوري ايالات متحده به خصوص پس از 11 سپتامبر 2001 شده اند، به روسيه به چشم بازيگري مي نگرند که از توانايي امتناع، سرپيچي و ايجاد مانع در مقابل يکجانبه گرايي آمريکا برخوردار مي باشد.  از اين رو تلاش خود را جهت نزديکي و اتخاذ مواضع يکسان با مسکو در برخي از مسائل جهاني به کار گرفته اند. در واقع اروپايي ها دريافته اند که ناديده گرفتن روسيه، در شرايطي که آمريکا خود را تنها ابرقدرت جهان مي پندارد، امکان پذير نخواهد بود .

از سوي ديگر روسيه نيز به دليل مشکلات اقتصادي از يک سو مجبور به تعامل مدارا گونه با غرب است و از سوي ديگر نمي خواهد به بازيگري درجه دو در عرصه بين المللي تبديل گردد. بنابراين پوتين که ورود به جهان غرب را به عنوان يک هدف راهبردي تعقيب مي نمايد، سعي دارد تا همانند مسئله عراق از اختلافات تاکتيکي اروپا و آمريکا بهره برداري کند . از نظر روس‌ها ، چنانچه مسکو بتواند به اروپا نزديک شود، به همان ميزان قادر خواهد بود آمريکا را از اروپا دور نموده و در نتيجه محيط بين‌المللي را براي خود امن تر نمايد. اين موضوع که طي سال‌هاي دوره گورباچف با طرح «خانه مشترک اروپايي» با شکست مواجه شده بود، با روي کار آمدن پوتين به عنوان نخست‌وزير و سپس رئيس جمهور قوت تازه اي گرفت . پوتين که در طراحي و ارائه استراتژي رسمي روسيه براي گسترش روابط‏‎ ‎با اتحاديه اروپا نقش مهمي ايفا کرده است، سعي نموده که به مشارکت استراتژيک بين روسيه و اتحاديه اروپا استحکام بخشد.

پوتين در نخستين گام کوشيد با ارائه راهبرد اصلي سياست روسيه راجع به اتحاديه اروپا در سندي تحت عنوان « استراتژي ميان‌‌مدت براي توسعه روابط ميان روسيه و اتحاديه اروپا ۲۰۱۰ ـ ۲۰۰۰ » در سال ۱۹۹۹ و ارسال آن در اکتبر همان سال به بروکسل قدم‌هاي اوليه را در مشارکت استراتژيک با اتحاديه اروپا بردارد.

از آن پس ديدارهاي رسمي مختلفي ميان مقامات دو طرف صورت گرفته است که از مهمترين آنها مي توان به ديدارهاي سه جانبه سران روسيه، آلمان و فرانسه اشاره نمود. علي الخصوص ديدار اخير پوتين از فرانسه، بار ديگر زمزمه هاي شکل گيري محور پاريس ـ برلين ـ مسکو را كه از زمان حمله آمريكا به عراق در 2003 شكل گرفته بود، بر سر زبان ها انداخت. همچنين ديدار اخير پوتين از برلين كه در پاسخ به ديدار صدراعظم آلمان از مسكو صورت گرفته بود، و دست يابي به توافقات مهم دو جانبه با آنگلا مرکل نشان از افزايش چشمگير مناسبات دو كشور در حوزه هاي انرژي و مسائل تجاري دارد.  واقعيت آن است که مواضع متعادل روسيه، آلمان و فرانسه در برابر ايالات متحده، سه کشور فوق را در جبهه اي نزديک به يکديگر و مخالف يکجانبه گرايي ايالات متحده آمريکا قرار داده است.

امنيت، يکي ديگر از متغيرهاي مهم در روابط روسيه و اتحاديه اروپا را شکل مي دهد. سياست امنيتي روسيه طي دوران رياست‌جمهوري پوتين، بخصوص پس از استفاده مناسب از فرصت ديپلماتيک بدست آمده در رابطه با آمريکا بعد از حمله القاعده در سپتامبر ۲۰۰۱، تحول يافت. شرکت روسيه در جنگ بين‌المللي عليه تروريسم نتايج مثبتي براي موقعيت روسيه در قبال ايالات متحده و اروپاي غربي بدست آورد. دولت روسيه با فراهم آوردن اطلاعات و حمايت تسليحاتي از نيروهاي اتحاد شمال در مبارزه جهت برکناري طالبان از افغانستان نقش مهمي بازي کرد. همچنين در اکتبر ۲۰۰۱ اتحاديه اروپا و روسيه توافقنامه اي درباره مبادله اطلاعات پيرامون فعاليت‌هاي شبکه‌اي تروريست ها  امضا کردند.

حوزه ديگر همکاري هاي امنيتي به مسئله گسترش سلاح‌هاي هسته‌اي و خلع سلاح باز مي گردد که هر دو طرف ديدگاه‌هاي مشابهي درباره نياز به تقويت دوجانبه کنترول تسليحات و موافقتنامه‌هاي هسته‌اي، همچون پيمان عدم تکثير سلاح‌هاي هسته‌اي دارند. همچنين روسيه و اتحاديه اروپا تلاش هاي مشترک زيادي براي هماهنگي مواضع در حول مسائل سياست خارجي، علي الخصوص در حوزه هاي بالکان و خاورميانه داشته اند.  وقايع اخير گرجستان و تيرگي روابط تفليس و مسکو به همراه قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل حکايت از نقش تعين کننده کرملين در معادلات امنيتي منطقه دارد.

در واقع اتحاديه اروپا از تجربه هاي گذشته در حوزه بالکان و قفقاز در يافته است که هيچ طرح امنيتي در اين مناطق بدون حضور روسيه به موفقيت دست نخواهد يافت.

متغير ديگر در روابط روسيه و اتحاديه اروپا به حوزه هاي اقتصاد و انرژي باز مي گردد. تلاش در اين عرصه به گسترش بازار آزاد بين روسيه و اروپا متمرکز است. پوتين که ابزارهاي سياسي کرملين را در راستاي بهبود وضعيت اقتصادي روسيه به کار گرفته ، هدف خود را از پي گيري مذاکرات اقتصادي با اروپايي ها بر اين مبنا قرار داده که هزينه‌هاي بالقوه گسترش اتحاديه اروپا را در تجارت روسيه جبران کند و با جلب اعتماد کشورهاي اتحاديه اروپا فرصت‌هاي بيشتري را در اقتصاد روسيه براي سرمايه‌گذاري در اين کشور فراهم نمايد. براي اتحاديه اروپا نيز بحث انرژي يکي از بخش‌هاي مهم گفت‌وگو هاي دو طرف در عرصه اقتصادي محسوب مي گردد. روسيه با دارا بودن 4/1694 ميليارد فوت مكعب ذخاير گازي، 7/26% از تمام ذخاير گاز جهان را در اختيار دارد و با توليد سالانه 590 ميليارد متر مكعب گاز طبيعي حدود 22% كل گاز توليدي جهان را به خود اختصاص داده است. در زمينة نفت خام نيز فدراسيون روسيه با دارا بودن ذخايري برابر 3/72 ميليارد بشكه، 1/6% از تمام منابع نفت خام جهان را در اختيار دارد و با توليد بيش از 7 ميليون بشكه در روز، در مرتبه سوم جهاني قرار دارد.  از اين رو بحث انتقال نفت و گاز روسيه به اروپا يکي از مهم‌ترين موضوعات مطرح در روابط دو طرف مي باشد.

با توجه به بازار انحصاري گاز روسيه در اروپاي غربي و شرقي، مي‌توان گفت كه اين بازار در انحصار روسيه قرار دارد. با ملي شدن شركت گاز پروم روسيه، اين شركت به يك مونوپل بزرگ در اروپا تبديل شده و روسيه از اين طريق اراده سياسي خود را بر منطقه تحميل مي كند، همان طور كه در زمستان 2005 و آغاز سال 2006 در مورد اوكراين، به عنوان اسلحه‌اي براي تهديد تبديل شد.

اروپايي ها که خواستار تحکيم موقعيت و سهم خود از صادرات گاز کمپاني گازپروم هستند ، همه تلاش خود را براي ارائه شرايط ويژه به اين کمپاني به کار بسته اند. گاز پروم نيز به خوبي موقعيت انحصاري خود در بازار اروپا را درک کرده و از آن استفاده مي کند.

در واقع يکي از دلايلي که روسيه را در آينده به بازيگري مهم مبدل خواهد نمود ، منابع غني نفت و گاز اين کشور مي باشد که اهميت زيادي در بازي هاي جهاني خواهد داشت. اين منابع که از يک سو باعث نجات اقتصاد ورشکسته روسيه شد ، از سوي ديگر سبب افزايش قدرت کرملين در سطوح منطقه اي و جهاني شد و اين کشور را در گروه هشت در كنار ديگر قدرت‌هاي برتر اقتصادي جهان قرار داد. نياز روز افزون جهان به انرژي، علي الخصوص مساله انتقال گاز به اروپا، آينده روسيه و اتحاديه اروپا را به يکديگر پيوند زده است. خطوط بسيار گسترده انتقال گاز طبيعي روسيه به اروپا، همچون شاهرگ‌هاي حياتي و ابزارهاي قدرت مضاعف عمل مي‌كنند. از يك سو براي اقتصاد در حال رشد روسيه دالر تزريق مي‌كنند و از سوي ديگر اقتدار و نفوذ روسيه را در اروپا تقويت مي‌نمايند.   به همين سبب پيش بيني مي‌شود در آينده نه تنها از قدرت اقتصادي و سياسي روسيه در اروپا كاسته نخواهد شد، بلكه بر آن افزوده نيز مي شود. اروپايي ها متوجه شده اند که نگاه منفي به روسيه از يک سو باعث توقف ورود اروپا به بازارهاي خوب روسيه و سرمايه گذاري در بخش انرژي اين کشور خواهد شد، و از سوي ديگر موجبات محدوديت انتقال گاز روسيه به اروپا را فراهم خواهد آورد که بدون شک ضربه بزرگي بر تامين انرژي اروپا خواهد بود. از اين رو اتحاديه اروپا مي کوشد با توسعه همکاري هاي تنگاتنگ با روسيه در زمينه انرژي، روابط مثبت و پايداري را با اين کشور ايجاد کند.

فصل ديگر روابط دو جانبه اتحاديه اروپا و روسيه را همکاري هاي فضايي شکل مي دهد.

طي ساليان اخير ميان روسيه و اروپا پيشرفت هاي بسياري در زمينه همکاري هاي فضايي بوجود آمده است. ايجاد مجموعه پرتاب سفينه هاي فضايي«سايوز -2» روسي در «کورو» (گيواناي فرانسه) و پروژه مشترک «ولگا» نمونه هاي بارز همکاري هاي نزديک آژانس فضايي اروپا با روسيه مي باشد.  آژانس فضايي اروپا به نقش پيشرو روسيه در طرح هاي آينده در خصوص برنامه هاي سفينه هاي سرنشين دار اعتراف کرده و به خوبي دريافته است  که بدون روسيه در آينده نزديک کاري از پيش نخواهد برد.  تلاش اروپا براي همکاري با روسيه در زمينه فضا بدان دليل است که براي آنها رقابت با رقباي قدرتمندي همانند آژانس ملي فضايي آمريکا «ناسا» بسيار دشوار است؛ در حالي که با همکاري با روسيه که تجربه عظيمي در تحقيقات و طراحي هاي فضايي داردن، آژانس فضايي اروپا امکانات خود را به مراتب گسترش خواهد داد.

 


نتيجه گيري فضاي كنوني حاكم بر نظام بين الملل به گونه اي است كه هر يك از بازيگران كوچك و بزرگ جهاني به دنبال تعريف خود در اين نظام هستند. بر اين اساس روسيه به عنوان کشوري با قدرت برتر هسته اي، به عنوان ابرقدرت منطقه اي شناخته مي شود که نقش مهمي در تحولات جهاني يه ويژه مناطق خاور ميانه ، آسياي ميانه و قفقاز ايفا مي نمايد. علي رغم آنکه پوتين هزينه هاي احياي ابرقدرتي روسيه را بيشتر از فوايد آن مي داند، همواره سعي نموده مراکز تحقيقاتي نظامي و تسليحاتي خود را گسترش داده و حضور پر رنگي در اروپا و آسيا داشته باشد؛ و از اين طريق نقش پر رنگي در تحولات جهاني ايفا نمايد.

اگر چه روسيه پس از 11 سپتامبر همراهي خود با ايالات متحده در جنگ با تروريسم و مسائلي همچون خلع سلاح را اعلام داشته اما در مواردي همچون تجارت، سرمايه گذاري و همکاري هاي منطقه اي، اولويت همکاري را به اروپا مي دهد.  بدون شک نزديکي گسترده و همگرايي واقعي با اروپا از عناصر مهم سياست خارجي روسيه به شمار مي رود که نشان از تمايل روسيه براي ايجاد روابط گسترده‌تر و رسمي تر با اتحاديه اروپا دارد. چرا که روسيه با توجه به اشتراکات مذهبي، زباني و فرهنگي با اروپا، خود را يک کشور اروپايي مي نامد، اما به نظر مي رسد پيش از آنکه عملگرايي روسيه بتواند بر اتحاديه اروپا پيروز و غالب گردد،‌ اين اتحاديه بايد اهداف خود را تحکيم بخشد.

اگر چه در يک نماي کلي به نظر مي رسد که روسيه و اتحاديه اروپا برنامه ويژه اي براي همکاري استراتژيک ندارند، اما در عين حال از جهت گيري هاي اروپايي ها مي توان دريافت که ضمن ادامه همکاري ها در حوزه هاي فضايي، اقتصادي، آزادي اجتماعي ـ امنيتي و امنيت خارجي، اروپايي ها دريافته اند که روسيه براي آنها تنها همسايه اي معمولي نيست، بلکه مي تواند به صورت شريکي مهم و استراتژيک درآيد . اين امر از ترکيب امکانات اروپايي از قبيل تکنولوژي و سرمايه با منابع طبيعي، انساني، اقتصادي و فرهنگ و توان بالقوه دفاعي روسيه حاصل مي آيد. امري که به نظر مي رسد اروپايي ها آن را دريافته اند و در صدد تحکيم بخشي سيات هاي خود با روسيه بر آمده اند.

با اين تفاوت که اگر پيش از اين اروپا وزنه ي سنگين تري در معادلات به شمار مي آمد ، اينک روسيه از موقيت و دست بالاتر برخوردار است. چرا که از نگاه اتحاديه اروپا، پوتين از يک سو روسيه را بعد از جنگ سرد به وضعيتي مقتدر هدايت نموده و از سوي ديگر از قابليت همکاري بيشتري نسبت به دوران يلتسين برخوردار مي باشد. عدم حساسيت پوتين به مسائل ايدئولوژيکي و اتخاذ سياست عمل گرايي، کرملين را به عنوان دولتي توسعه طلب، با اراده و با اعتماد به نفس مطرح نموده است. دولتي که مي تواند با مانع تراشي در روند يکجانبه گرايي ايالات متحده، صدور انرژي به اروپا، توسعه همکاري هاي فضايي و بازارهاي اقتصادي رو به رشد خود، شريک مهم و قابل ملاحظه اي براي اتحاديه اروپا باشد.

پوتين بعدازرياست جمهوري

 

رئيس‌جمهور جديد روسيه در حالي قرار است در ماه مه سال 2008 ميلادي سكان هدايت اين كشور را در دست گيرد كه ولاديمير پوتين، رئيس‌جمهوري كنوني پيش از اين بارها اعلام كرده براي سومين دور متوالي نامزد احراز رياست‌جمهوري نخواهد شد .و همه تلاش‌ها براي ترغيب وي به تغيير نظر خود در اين رابطه به نتيجه نرسيده است. اكنون تنها سوالي كه در مورد آينده پوتين وجود دارد اين است كه او پس از پايان دوره رياست‌جمهوري‌اش چه خواهد كرد؟ تحليلگران بر اين باورند پوتين با پايان رياست‌جمهوري‌اش در پاره‌اي از حوزه‌هاي تخصصي كه تجربه و اطلاعات كافي در آن‌ها كسب كرده مشغول فعاليت خواهد شد.

ممكن است رهبرحزبي سياسي شود كه كميته سياسي آن متشكل از روساي‌جمهور و نخست‌وزير‌هاي بعد از اين روسيه و متنفذ‌ترين وزراي كابينه‌هاي بعدي باشند. ايگور بستوژف لادا، رئيس آكادمي بين‌المللي تحقيقات آينده در مسكو به نقل از منابع آگاه مي‌گويد احتمال تحقق يافتن اين سناريو بسيار زياد است.

شايد هم پوتين به رهبري اتحاديه‌اي از روسيه، بلاروس و قزاقستان برسد. اين احتمال كه روسيه به جمهوري پارلماني تبديل شود و رئيس‌جمهور پيشين به سمت نخست‌وزيري آن برسد را هم نبايد از نظر دور داشت. اگر چه كارشناسان بر اين باور هستند در چنين شرايطي ديگر فرقي نمي‌كند چه كسي به رياست‌جمهوري اين سيستم حكومتي جديد برسد.

وياچسلاو نيكونوف، رئيس بنياد سياست بر اين باور است چنانچه پوتين به دبيركلي حزبي سياسي برسد حمايت ساير احزاب و گروه‌ها را از دست مي‌دهد. مي‌گويد: اگر پوتين تصميم بگيرد به رياست‌ گاس‌پروم برسد در معرض خطر از دست دادن محبوبيت‌اش نزد مردم و متهم‌شدن به هرج و مرج طلب بودن قرار مي‌گيرد در حالي كه انتصاب به عنوان نخست‌وزير به منزله فعاليت 24 ساعته ديگري خواهد بود.

به گمان برخي كارشناسان پوتين ممكن است پس از پايان دوره رياست جمهوري‌اش منصبي تشريفاتي چون رياست شوراي فدراسيون روسيه را بپذيرد هر چند اين احتمال هم مي‌رود كه او پس از كناره‌گيري از رياست جمهوري هيچ سمت رسمي‌ را قبول نكند اگرچه كماكان به عنوان يك سياستمدار هواداران زيادي خواهد داشت. اين به نوبه خود به پوتين شانس راهيابي مجدد به كرملين و رسيدن به رياست دولت در آينده را مي‌دهد.

ديميتري بادوفسكي، جانشين رئيس انستيتوت تحقيقات سيستم‌هاي اجتماعي مي‌گويد پوتين احتمالا در اولين سال پس از پايان مسئوليت‌اش به عنوان رئيس‌جمهور هيچ سمت رسمي‌اي را نخواهد پذيرفت. او به نظاره خواهد نشست كه آيا نيروي جديدي كه پس از او ظهور مي‌يابد، كارآمد خواهد بود يا نه.

او به عنوان رئيس‌جمهور پيشين اقدام به راه‌اندازي بنيادي يا مركزي تحقيقاتي خواهد كرد و حتي ممكن است رياست كميته سازماندهي بازي‌هاي المپيك زمستاني 2014، البته چنانچه روسيه بتواند ميزبان اين بازي‌ها شود را متقبل شود .شوراي عمومي فدراسيون روسيه در سال 2009 ميلادي شاهد تغيير گردشي مقامات خواهد بود. اگر پوتين كه در آن زمان رئيس‌جمهوري پيشين خواهد بود، بخواهد به رهبري شوراي عمومي برسد بايد به رهبري جامعه سوسياليستي نيز برسد.

اين احتمال آن قدر زياد است كه برخي مي‌گويند اين شورا با همين هدف ايجاد شده است. در چنين شرايطي چنانچه روسيه با بحراني سياسي روبه‌رو شود پوتين قادر خواهد بود با مشاركت در انتخابات زودهنگام دوباره سكان مديريت كرملين را در دست گيرد.

ديميتري اورشكين، كارشناسي سياسي اعتقاد دارد با پايان دومين دوره رياست‌جمهوري پوتين، او ممكن است به رياست دادگاه قانون اساسي روسيه برسد كه قرار است به زودي مقر آن به سن پطرزبورگ منتقل شود يا رياست گاز پروم را بر عهده گيرد در هر حال ساختار سياسي روسيه، آنگونه كه پوتين آن را چيده است در حالت كلي‌ شانس اندكي براي ترك صحنه سياست پيش روي او قرار مي‌دهد.

در روسيه تنها كسي مي‌تواند حضور در لايه‌هاي حاكميت و ثروت خود را حفظ كرده و تداوم بخشد كه بتواند قدرتش را حفظ كند. در غير اين صورت پوتين مي‌تواند مطمئن باشد كه رئيس‌جمهور جديد كه بر جاي او تكيه خواهد زد اصلاحات وسيعي كه او نهادينه كرده را به سرانجام نخواهد رساند. به همين دليل اين كاملا محتمل است كه پوتين ترجيح دهد كنترول خود بر امور كشور را حتي پس از پايان دوران رياست‌جمهور‌ي‌اش حفظ كند .بوريس ماكارنكو، معاون اول مركز تكنولوژي سياسي بر اين باور است كه پوتين پس از كنار رفتن از رياست‌جمهوري نه نخست‌وزير مي‌شود و نه رهبري حزبي سياسي را خواهد پذيرفت.

به گفته او، پوتين تنها چهره در ساختار سياسي روسيه است كه مي‌تـواند بين منافع متناقض زمامداران اين كشور موازنه ايجاد كند. او احتمالا به دنگ شيائوپنگ روسيه، تضمين‌كننده تعادل سياسي و ناظر ارشد اين كشور تبديل خواهد شد .به نظر مي‌رسد پوتين طيف وسيعي از مشاغل و موقعيت‌ها را پس از اتمام دوره زمامداري‌اش فراروي خود خواهد داشت اما مسئوليتي كه او خواهد پذيرفت بايد موقعيتي باشد كه به اين سياستمدار 55 ساله كه از حمايت 70 درصدي  مردم برخوردار است امكان حفظ همه موفقيت‌ها و محبوبيت در خور توجهي كه طي هشت سال زمامداري كسب كرده است را بدهد.

موقعيت جديد پوتين بايد به او فرصت و امكان نظارت بر روند حركت روسيه در مسيري را بدهد كه او آغازگرش بوده هر چند او بايد از قدرت و اختياري كافي براي اصلاح اشتباهات يا قرارگرفتن در جايگاه رهبري اين حركت برخوردار باشد . پوتين وقتي مي‌گويد قصد ندارد براي سومين دور متوالي نامزد احراز رياست‌جمهوري شود از سر صداقت سخن مي‌گويد اما اين الزاما بدان معنا نيست كه او نمي‌تواند باري ديگر در سال 2012 ميلادي يا حتي زودتر در عالي‌ترين منصب سياسي روسيه ظاهر شود.

در هر حال او برجسته‌ترين سياستمدار روسيه در سال‌هايي كه از پي مي‌آيند، خواهد ماند و كماكان رهبري افكار عمومي را صرفنظر از جايگاه رسمي‌اش در دست خواهد داشت.

ازانچه که درتهيه ي اين مقاله استفاده شده است: ريانووستي ،همشهري ،ايراس وسرويسهاي خبري .

 

 

 


June 13th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی